تقديم به تنها دلخوشي زندگيم دختر عزيزم آنيتا :
فرزند عزيزم :
آن زمان كه مرا پير و از كار افتاده يافتي:
اگر هنگام غذا خوزدن لباس هايم را كثيف كردم ويا نتوانستم لباسهايم را بپوشم.....
اگر صحبت هايم تكراري وخسته كننده است ....
صبور باش ودركم كن .......
يادت بياور وقتي كوچك بودي مجبور ميشدم بارها و بارها داستاني و برايت تعريف كنم ....
وقتي نمي خواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نكن.....
وقتي بي خبر از پيشرفت ها ودنياي امروز سوالاتي ميكنم با تمسخر با من ننگر....
وقتي براي اداي كلمات يا مطلبي حافظه ام ياري نمي كند فرصت بده وعصباني نشو...
وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند دستانت را به من بده همانگونه كه تو اولين قدم هايت را كنار من بر مي
داشتي....
زماني كه مي گويم ديگر نمي خواهم زنده بمانم و مي خواهم بميرم عصباني نشو روزي خود ميفهمي :
از اينكه در كنارت ومزاحم تو هستم خسته وعصباني نشو....
ياريم كن همانگونه كه من ياريت كردم....
كمك كن تا با نيرو وشكيبايي تو اين راه را به پايان برسانم.....
فرزند دلبندم عاشقانه دوستت دارم **مادرت كبري**