آنيتاآنيتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
مامانه آنیتامامانه آنیتا، تا این لحظه: 35 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
بابایه آنیتابابایه آنیتا، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
یکی شدنه دلامونیکی شدنه دلامون، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

آنيتا عسل مامان و بابا

آنيتا كوچولو بالباس ملوانيش..................

ماماني اين لباسي كه تن شماست دوستم آمنه جون برات خريده بود وقتي براي اولين بار شما رو ديده بود آوردش برات ، من و آمنه جون از 5 سالگيه كه باهميم و مثل خواهر ميمونيم  خيلي باهم صميمي ايم انشاالله بزرگ شدي بايد بهش بگي خاله آمنه  تو اين عكس شما 5 ماهتونه  فداي نگاه قشنگت بشم دختر نازنينم ...
12 شهريور 1392

تقديم به آرام جانم آنيتا..............

دخترم:     برگ گلم غنچه ی خوش رنگ دلم دست خود را حلقه کن بر گردنم خنده زن بر چشمهای خسته ام عشق تو آواز صبح زندگی ست مهر تو آغاز لطف و بندگی ست سر گذار بر شانه های مادرت بوسه زن بر گونه های زرد من خانه ام سبز از صدای شاد توست مادرت مست از نوازش های توست اشک های سرد خود را پاک کن گرمی قلب مرا با جان خود دمساز کن گوش بسپار به لا لای حزین مادرت خوش بخواب دیده من تا سحر، *فانوس گرم و روشن است*  دوست دارم نانازم **مامان عاشقته** ...
10 شهريور 1392

آنيتا در حال سينه خيز رفتن......

الان 2 روزه آنيتاي من سينه خيز راه ميره امروزم كه ديگه شيطوني شده برا خودش قشنگ يه دور تو پذيرايي  براي گرفتن يه بطري دلستر  دور پذيرايي چرخيد آنيتا نگو شيطون بلا بگو  معلومه كه از اون بچه شيطوناي  شولوغي اگه به من رفته باشي صد در صد همين طوره  بابايي كه ميگه خدا كنه همه چيزت به ماماني  بره   ****************************************************************************** هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا يك قدم ديگه به موفقيت رسيدي  پيش به سوي آينده ي ...
8 شهريور 1392

كلاس درس خدا........

  در کلاس درس خدا؛     آن هایی که ناله می کنند، رد می شوند؛ آن هایی که صبر می کنند، قبول می شوند؛ آن هایی که شکر می کنند، شاگرد ممتاز می شوند.   *************************************************************************      با آرزوي موفقيت وقبوليت در تمامي مراحل زندگيت دختر عزيزم     آرزويم موفقيت و خوشبختيه توست گل خوشبوي من **دعاي خير من و بابات بدرقه ي راه زندگيت** ...
7 شهريور 1392

تنها خدا.............

آتشی که نمى سوزاند " ابراهیم " را و دریایى که غرق نمی کند " موسى " را کودکی که مادرش او را به دست موجهاى " نیل " می سپارد تا برسد به خانه ی تشنه به خونش دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد آیا هنوز هم نیاموختی ؟! ... که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد ، " نمی توانند " پس به " تدبیرش " اعتماد کن به " حکمتش " دل بسپار به او " توکل " کن و به سمت او " قدمی بردار " تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ... ********************************************************************** **خدايا عاقبت هممون...
7 شهريور 1392

داستان كوتاه دوستت دارم.... ((حتما بخون))

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم …صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی… وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی… وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم… صبحانه مو آماده کردی و برام آوردی. پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی… داره دیرت می شه… وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم… بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری.بعد از کارت زود بیا خونه… وقتی  40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گف...
6 شهريور 1392