آنيتاخانم 6 ماه و 20روزه در حال تلاش براي چهار دست وپا رفتن.....
سلام گوگولي مگولي مامان 2،3 روز پيش يعني اول شهريورم تولد بابايي بودش ((الهي كه هميشه كنارمون
بمونه و سايه اش هميشه بالا سر ما باشه)) براش كيك گرفتيمو و تولدشو جشن گرفتيم و موقع فوت
شمع كه شد تا خاموش شد و بلند گفتيم مباركه ،هورا شما زديد زير گريه مگه ميشد ساكتت كرد نميدونم
چي شد از چي ترسيدي فك كنم چون كنارم بودي و بلند گفتيم مباركه وهورا شما ترسيدي نفس مامان
چند وقتييم هست كه خيلي شيطون شدي ديگه يك جا نميموني هي تند تند قلت ميخوري و از اينورخونه
به اون ور ميري 2روزم هست كه تلاش ميكني چهار دسته پا راه بري خودتو هي بلند ميكني ميكشي جلو ((ماشاالله)) راستي شنبه يعني 2 شهريور هم با مامان جون و باباجون و دايي اصغر رفتيم
فروشگاه فر هنگيان بعدش رفتيم شاه عبد العظيم (ع) زيارت كرديم (( زيارت قبول دخترم)) ازت اون روز
عكس انداختم برات ميذارم ببيني ** الهي كه هميشه تنت سالم باشه و عاقبت بخير و خوشبخت بشي عزيزم**
دوست دار ابديت : مادرت كبري